امیـد غریبانِ تنـهـا ڪجایـــــی✍

  • خانه

سلام  حضرت مادر

29 اسفند 1395 توسط بـانـوےبـارونے

​
به نام خدای #مادرها

مادر جان سلام، آخرهای آخرهای آخر سال است. روز #مادر است. درست مثل اولهای اولهای اول امسال که روز مادر بود.

هنوز پشت در نشسته ایم، از همان روزهای اول سال. #امسال رزق مان #فاطمی بود.

دق الباب میکنیم مادر، در به روی بچه های روسیاهِ کم همتِ بی توفیق ات باز میکنی؟ دستمان خالی است. چیزی نداشتم برای تبریک #روز_مادر . چند شاخه #گل_یاس ، یه سبد #سیب و یک مشت #تربت ، تنها موجودی مان بود. راستی #سربند و #چفیه دوستان شهیدمان هم هست، به رسم #یادگار و به اسم اعتبار همراهمان کرده ایم. به آبروی دوستان شهیدمان، همانها که برات شهادتشان را #فاطمیه امضاء کردی، ما را به خانهء بی نشانه ات راه میدهی؟

…..

سلام حضرت مادر

ما بچه ها دلمان به #عیدی خوش است. چشممان به دستان مادر است. تمام سال را خواب عیدی دیده ایم، عیدی های #مادرانه . مثل #برات زیارت کربلا… مثل #کربلایی_شدن… مثل #شهید_شدن… راستی حضرت مادر، به فدای #چادر خاکی تان، پسرتان #مهدی کی به تبریک روز مادر خواهد آمد؟ اینجا دم در خانهء شما به انتظارش بنشینیم، خواهیم دید حضرتش را؟

 نظر دهید »

السلام علیک یا صالح ابن موسی الکاظم علیه السلام

26 اسفند 1395 توسط بـانـوےبـارونے

​
#چی_شد_طلبه_شدم

“چهارشنبه ها را جور دیگر دوست داشتم،انگار تمام روزهای هفته ام مقدمه ای بودند برای ورود به چهارشنبه که روز مخصوص زیارت آقا صالح بن موسی الکاظم علیه السلام بود.”

از بچگیم یادمه مادرم تا به یه مشکل برمیخورد،دست به دامن امام موسی کاظم علیه السلام میشد و با خلوص نیت میگفت یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر گره گشایی کن و سریع هم مشکلش حل میشد و بعد، روز چهارشنبه ای که در پیش داشت دست منو خواهرمو میگرفت و با چند بسته نمک راهی امامزاده صالح میشد تا نذرشو در آستان مقدس فرزند غریب امام موسی الکاظم در شمیران ادا کنه.

برای من هم روزهای چهارشنبه به مرور زمان عطر و بوی خاص گرفته بود و گاهی اوقات در ایام و مناسبتها به زیارت برادر امام رئوف میرفتم…

تا اینکه امسال روز 11 فروردین مصادف با روز میلاد خانوم فاطمه الزهرا (س) بی آنکه درخاطرم باشد که چندشنبه است به قصد خرید هدیه ی روز مادر به سمت تجریش رفتم و به رسم ادب قبل از رفتن به بازارچه تجریش وارد امامزاده شدم تا به آقا عرض سلام و ارادت کنیم بعد از خواندن دعای اذن دخول به سمت درب ورودی امامزاده رفتم نوشته روی درب ورودی خواهران نظرم رو جلب کرد: “حوزه علمیه آستان مقدس صالح ابن موسی الکاظم علیه السلام ‌طلبه ی خواهر میپذیرد.”

با وجود اطلاع کمی که از حوزه علمیه خواهران داشتم ناخودآگاه آدرس سایت و حوزه رو یادداشت کردم و خدا رو شاکرم که اینک با عنوان بانوی بارانی درخدمتتون هستم و بار دیگر میگویم:

طلبگی ام

هدیه ای مادرانه است…

و عنایتی کریمانه

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

امیـد غریبانِ تنـهـا ڪجایـــــی✍

و فرشته ی نگهبان کوچک من، یه شب سرزده، با عطر یه دسته گل نرگس از راه رسید... خیس از بارون نور بود، دستاش بوی حقیقت می داد... حس آرامش...

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس